چند تا آهنگ از فرامرز اصلانی
آهنگ های آلبوم اگه یه روز بری سفر از فرامرز اصلانی رو میتونین از اینجا گوش کنید مخصوصاْآهنگ گذشته ها این لینک و فقط به خاطر این اهنگ و آهنگ دیوار گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد
آهنگ گل هیاهو از بریدون رو میتونین از اینجا گوش کنین
پائولو کوئیلو
آدم ها به هم گل می دهند ، چون معنای حقیقی عشق در گل ها نهفته است . کسی که بکوشد صاحب گلی شود ، پژمردن زیبایی اش را هم خواهد دید . اما اگر به همین بسنده کند که گلی را در دشتی بنگرد ، همواره با او خواهد ماند. چون آن گل با عصر هنگام ، با غروب خورشید ، با بوی زمین خیس و با ابرهای افق آمیخته است ...
دلم برایت هی تنگ می شود ...هی می روم و هی برمی گردم .. چه می شود من باشم و تو ! چه می شود تنها نگاه من باشد و نگاه تو ..؟ من خسته ام ...خسته تر از همان رودی که هرچه تلاش می کند به دریا نمی رسد... خوب می فهمی اما انکار می کنی ... چه می شود من باشم تنها با چشمهایت ؟ من همه اش خودم را لوس کنم و بگویم که بی تو نمی توانم و تو ام مثل همیشه فقط نگاهم کنی و یکدفعه میخندی
... و خدایی که در این نزدیکی است
تو به من خندیدی
ونمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو
- رفتی و -
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که
- چرا -
باغچه کوچک ما سیب نداشت...
حمید مصدق
((عشق قطارسریع السیر است و مرکب مراد. هر کس بر ان در اید به کعبه مقصود می رسد))……((با مردن جسم خاکی عشق به پایان نمی رسد .بلکه تازه شروع کار است و از ان سوی فنا صد خطر است.))
|
هدیه
روزی اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلی ها نشسته بود . مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی نهایت شیفته ی زیبایی و شکوه دسته گل پیرمرد شده بود و لحظه ای از آن چشم بر نمی داشت .
زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید . قبل از توقف اتوبوس در استگاه پیرمرد از جا برخاست . به سوی دخترک رفت و دسته گل را به او داد و گفت : (( متوجه شدم که تو عاشق این گلها شده ای . آنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئنم که او از اینکه آنها را به تو بدهم خوشحال تر خواهد شد))دخترک با خوشحالی گل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که از اتوبوس پایین می رفت بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد به سوی دروازه ی آرمگاه خصوصی در آن سوی خیابان رفت و کنار نرده ی در ورودی نشست
فاصله ها
دستامون اگر که دورن دلامون که دور نمیشه
دل من جز با دل تو با دلی که جور نمیشه
تو میخوای مرمر قلبت آب شه با گرمای عشقم
دلت از سنگ عزیزم سنگی که صبور نمیشه
(فاصله ها فاصله ها اون و به من برسونین فاصله ها فاصله ها درد من و نمیدونین )
بردن اسم تو از یاد کاری که خیلی سخته
دل تو نقشه یه قلبه که تو آعوشه دلته
تو دلم همیشه جاته همیشه دلم باهاته
یاد من هر جا که باشی مثل سایه پا به پاته
(فاصله ها فاصله ها اون و به من برسونین فاصله ها فاصله ها درد من و نمیدونین )
|
مرا به یاد بیاور وقتی که رفته ام!
و رهسپار سرزمین سکوت شده ام
وقتی که دیگر نمی توانی دستم را در دست بگیری
و من نمی توانم میان ماندن
و رفتن دو دل باشم
به یاد بیاور مرا.....
و اگر زمانی مرا زیاد بردی
و سپس به یاد آوردی اندوهگین مباش
برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمه نوشت بمیرم
نمی خواهم در آغوشت بگیرم
که می خواهم در آغوشت بمیرم
گفتم که رفتنت یه روز قاب دلم رو می شکنه
گفتی که این بخت تو بود تقدیر تو شکستـنه
هر وقت که بارون می زنه تو رو کنارم می بینم
حس می کنم پیش منــی هنوزم عاشـــــق ترینم
گفتم بمون اون روز میاد غصه هامون تموم می شه
گفتی اگه باهام باشی لحظه هامون حروم می شه
وقتی رفتی همه دنیا رو سرم انگاری خراب شد و دلم شکست
ساز من زانوی غم بقل گرفت رفت و کز کرد گوشه ی اتاق نشست
از وقتی رفتی هیچ کسی همدرد و همرازم نشد
هیچ کسی حتی یه دفعه هم غصه ی ســازم نشد
رفتی ولی بدون هنوز عاشقتم تا پای جون
دل بهاریم عاشقه ، چه تو بهار چه تو خزون
هر وقت که بارون می زنه تو رو کنارم می بینم
حس می کنم پیش منی هنوزم عاشق ترینم
|